دور کردن. دفع کردن. طرد کردن. (ناظم الاطباء). راندن: چندانکه او بمرو رسید کدخدای اورا بازراندند و وزارت بعبدالله بن عزیز تفویض کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 56).
دور کردن. دفع کردن. طرد کردن. (ناظم الاطباء). راندن: چندانکه او بمرو رسید کدخدای اورا بازراندند و وزارت بعبدالله بن عزیز تفویض کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 56).
جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غلۀ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت. رجوع به باد خوردن شود. - باد دادن خرمن و جز آن، با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن. پیش زدن. پاتی کردن. نسف. (منتهی الارب). - پنبۀ لحاف کهنه باد دادن، کنایه از به پدران مردۀ خود افتخار کردن.
جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غلۀ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت. رجوع به باد خوردن شود. - باد دادن خرمن و جز آن، با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن. پیش زدن. پاتی کردن. نَسْف. (منتهی الارب). - پنبۀ لحاف کهنه باد دادن، کنایه از به پدران مردۀ خود افتخار کردن.
کام راندن در چیزی، کامران بودن در آن چیز. کامیاب بودن و بمراد رسیدن. نایل آمدن به آن چیز. (از آنندراج). بهره بردن از چیزی. متمتع شدن از چیزی: جهان بکام تو بادای وزیر ملک آرای که تا بدولت شاه جهان تو رانی کام. سوزنی. چون خواجه نخواهد راند از هستی زر کامی آن گنج که او دارد انگار که من دارم. خاقانی. ، عیش و عشرت کردن با کسی: می آورد و رامشگران را بخواند همه کام ها با سیاوش براند. فردوسی. یک چند شها کام بزم راندی شاید که کنون کار رزم سازی. مسعودسعد. ز گیتی کام راندن با تو نیکوست ترا خواهد دلم یا جفت یا دوست. (ویس و رامین). مدت ششماه میراندند کام تا به صحت آمد آن دختر تمام. مولوی
کام راندن در چیزی، کامران بودن در آن چیز. کامیاب بودن و بمراد رسیدن. نایل آمدن به آن چیز. (از آنندراج). بهره بردن از چیزی. متمتع شدن از چیزی: جهان بکام تو بادای وزیر ملک آرای که تا بدولت شاه جهان تو رانی کام. سوزنی. چون خواجه نخواهد راند از هستی زر کامی آن گنج که او دارد انگار که من دارم. خاقانی. ، عیش و عشرت کردن با کسی: می آورد و رامشگران را بخواند همه کام ها با سیاوش براند. فردوسی. یک چند شها کام بزم راندی شاید که کنون کار رزم سازی. مسعودسعد. ز گیتی کام راندن با تو نیکوست ترا خواهد دلم یا جفت یا دوست. (ویس و رامین). مدت ششماه میراندند کام تا به صحت آمد آن دختر تمام. مولوی